Tuesday, October 25, 2005

شـیـخ مظــفـر

فصلی سیخ همی خواهم زدندیزم
در توصیف شیخ مظفر (سیخش سبز) ، آنچه را
که از وی همی دانمی:
و گویند در عصر سیخ وندان (از دوره های زمین شناسی!)
شیخی بود مظفر نام که به اشارتی از ابتدای کوهستان
به دنباله الگانس همی متصل گشته و آدمیان را همی به
سیخ خویش روی می کاست !
نقل است از بیل گیت ابن ویستا که روزی شیخ مظفر از
پرداختن سیخ خویش فارغ گشته ، عزم به هزیمت نهاندنی
که ناگهان کلنگی سیه فام بر فراز بام وی را چنین ندا نمود که :
"سیخی بزن ، بیداد کن !"
و گویند شیخ مظفر بدین سخن ، استقرار خویش از کف ربوده
و صیحه ای کشد بسان آنچه از سوت الغلمون (گونه ای از ماکیان
که در بن بستهای قزوین! به وفور یافت همی گردند) نموده
و بر زمین بکوفتندی ، چنان که بسامد آن نیمی از سیخ لند را
همی برقصاند!
کاتبان عینی و درآورندگان متون انتصابی! وی را احاطه نموده
و هر کدام در وصف وی صفحاتی چند بنوشتند که از مشورترین
آن متون به کتب ابن پی دی اف ! می توان اشاره ای مستقیم نمود!
ابن پی دی اف همی درآورد که شیخ مظفر به وقت بهوش آمدن
و تا به روز آدینه ، آوای انواع گونه های ماکیان در تمامی ارض
را به تفکیک واحد ! تکرار می نموده است.
همچنین از مو ابن زیلا نیز نقل است که آنچه در اصل باعث مشهور
شدن این شیخ به شیخ مظفر گردید ، سیر وی پیرامون سیخ موران
همی بوده است که در اینجا به اشارتی از آن بگذریم و چنانچه
این اشارت تو را کفایت ننمود ، حقیر و شیخ ابو سعید را خبر همی ده
تا تو را بسان ابن ویژوال! تفهیم نماییم تا در آن استاد گردی.
...
پس ای صاحبان سیخ ، شما را این چنین پند و اندرز نماییم ، باشد
که تفکری جدید در خویش ایجاد نمایید.

Monday, October 24, 2005

اقــســبــــن

پس بنگرید بر سیخ زادگان که تا چه حد کمال یابند

اقـسـبن، مردی که از دور دستها می آید

Sunday, October 23, 2005

اندر کاربردهاي سيخ و سيخ زنون

سيخ ظريف روزي در جمع مريدان گفت: "آيا تا به حال قنسول CD درايور خود را به دقت ديده ايد؟" و همه در شگفت که سيخ ظريف چه مي گويد. (بخوان به نام سيخ ظريف و نه شيخ ظريف)
وي ادامه داد: "در آنجا سوراخي خواهيد يافت بس کوچک که به مانند سوراخ مورچه ي تازه متولد شده باشد!!!! " يکي از مريدان از گوشه اي با غرور نهيب زد که : "آيا آن جک Speaker را مي گويي؟"
و سيخ ظريف با يبوست خاصي گفت: " نه اي سيخ نازک!" و ادامه داد:"و آن سوراخي باشد از بهر باز کردن در CD-ROM درايور که شيخ دیزاین تعبيه نموده است. و براي باز کردنش بايد از سوزني سر گردالو استفاده کني ( سوزن چيزي است بسيار کوچک و نوک تيز که در ممالک جاپون و آن اطراف اجانس اوناث از براي مضحکه در شب زفاف به آن اشارت کنند و گويند: "پاشو جمع کن اون سوزنت رو !!!!" و گويند از آن سبب اميريکيون در آن ممالک نفوذي بسيار دارند.)
سيخ ظريف در پايان ادامه داد: "کافيست سوزن را از ته نه گردآلوي آن در سوراخ بگذاري و فشار دهي."
آوايي از آسمان برخاست:
Thank you CD-ROM Drive ... Jigar !!!!
اين بود تراوشاتي لزج از مغز شيخ ابو سعيد ...
آيا اينها که مي گويم مي فهمي سيخ نازک ؟!

ماتسیخ

داستان از آنجا شروع شد که شیخ توماس آل اندرسون در کارهای سیخکی و زیر آبکی بسی کوشید تا جایی که به موجودیت عالم خلقت شک کرد. در آن حال گوشتکوبی در پاکت به دستش رسید که از آن صدای مورفی بن یوس (از ابر سیخان آن زمان) به گوش می رسید.
در ملاقاتی که بین شیخ اندرسون و مورفی ابن یوس اتفاق افتاد ، شیخ اندرسون حبی بالا انداخت از برای راحتی حلقوم !!! و از این راه به رهایی رسید. چنانکه در پایان طی طریق می کرد و به چشم برهم زدنی هم چون طایران قدسی در آسمان ماتسیخ می پرید و راست راست حضرت ماتسیخ را تهدید می نمود و به وضوح امرو نهی می کرد.
و گویند نئو ابن ماتسیخ وقتی از قید آن تابوت مرگ آزاد شد بسیار ضعیف بود. در آنجا بود که فهمید پس کله اش سوراخی است بس چنیم که در آن میله کنند به دفعات ( و میله چیزی است کلفت تر از سیخ در ابعاد)
سیخ هایی زیاد بر بدن وی فرو کردند از بهر سیخ-درمانی و او از درد بیهوش بود و حتی توان به خود پیچیدن نداشت.
اما از آن سیخ ها که خورد قوی شد تا آنجا که در نبرد با رزم آوران ایجنت چون پیلی جنگ آور جنگید و آنان را تار و مار کرد.
سپاهیان ایجنت در آن نبرد بزرگ هر یک به هزیمت همی رفتند و شاهدان گفته اند که شیخ اندرسون که در آن زمان به نئو پلنگ معروف بود تنها با یک دست می جنگید و کسی را یارای مقابله با او نبود.
گویند که زیر لب زمزمه می کرد: There is no spoon!
و اسپون سیخی است که سر آن بر اثر ضربات بسیار ، پهن شده باشد و بعضی آن را در دهان کنند از برای استرزاق و برخی آن را دور سر چرخانند. لفظ رایج در این حالت این است: بابا تو دیگه کی هستی؟!
اگر نمی فهمی چه باک مرا که حکیم عمو شاد سیخ آن ها را زود در می یابد به اشارتی...
خداوند سیخش را عاری از زنگارهای دنیوی و همواره چرب نگه دارد!
تا آن زمان که الگانس شوید
آلاله هایتان چنیم باد.

Friday, October 14, 2005

لوک خوش سیخ


نقل است که لوک خوش شانس هم از سيخان همي بوده
است ومخالفان و بدکاران را نه با هفت تير بلکه با سه سيخ
به وادي هلاکت مي فرستاده است و تو گر خود آن
چند هزار گرم توده عصبي را در آن بالا به کار اندازي داني
که حمل يک تير ( تير واحد بالاتري از سير برابر هزارسيخ
است) بسيار مشکل بلکه بعيد باشد،
چه رسد به هفت تير! و دربن نيزجايي براي دو سيخ باشد
و نه بيشتر!!!
...
ابو سعيد ابن سي خان !! گويد از جو ابن دالتون – تنها مانده
ازاخوان دالتون- شنيده است که لوک خوش شانس سيخي
داشته است سه سر و بسيار چنيم (به فتح اول و بر وزن
عظيم) که شير ژيان (نسل آنها در قزوين مي زيسته
است) را زهره ماندن درمقابل سيخ لوک نبوده است.
...
شیخ بوخ الدین (خدايش همي بيامرزد و او را با سرورمان
شيخ سيخان محشور فرمايد) نيز در کتاب « آداب سيخ زنون »
فصلي را به روش و متود لوک خوش شانس پرداخته است.
شیخ مايکروسافت يکبارحتي نام لوک را لوک خوش
سيخ ادا فرمود و حاضران مزمحل شدند!!!
اين را از آن جهت نوشتم تا بداني افکار شيخ ما
(سيخ هايمان به فدايش) دنيارا در تسخير خود دارد.

Wednesday, October 12, 2005

که سیخ آسان نمود اول

اينها که مي نويسيم زمزمه هايي است بين من و شادمهر
که هر روز ما را تا حد مرگ مي خنداند.
اگر اين ادبيات و معاني اصطلاحات را بدانيد شعفي
بس چنيم شما را نيز فرا خواهد گرفت
و آلاله هايتان الگانس خواهد شد.
و انشاالله به زير ميز ، همان عضماي کامل مشرف
خواهيد شد.
شيخ مظفر با همه حماقتي که دارد بالاخره ازاين راه
(و نه گلد کوئست و گلد ماين و ديگر انحرافات)
سوراخي يافت و فيض گرفت
وای از آن روز که حرف های ابل شما را در بیت دریابد!... وای
از آن راه لیز و طولانی !... وای از آن سوراخ تاریک !
باشد که دريابيد...

Wednesday, October 05, 2005

سیخ اول

و گویند شیخ سیخان درابتدای ورود در بیافان
به مرتعی بس چنیم رسیده و قصد اتراق نمود
در این هنگام توفانی بسان آنچه از تویستر بن مازوخ
در کتب درج شده است ، وزیدن گرفت و شیخ آنچه را که
در خالدون و فیها خالدون خویش داشت به باد دهد
و با سیخی خمیده بسان کنج عقربز
آنچنان که در آداب شیوخ باشد به راه خویش
ادامه دادندی
...
گویند در این هنگام سیاهی از دور
بسان اژدر هایی اندر صدور به صدایی
وی را بسان ابو وانتد بخواستندی
چنانکه آذرخش از چهار جانب وی برخواسته
و از هوش بیهوش گردید
...
ادامه دارد